پاک همچون فرشته ها
پاک همچون فرشته ها
هنگامی که دستان کوچکش را برای قنوت بالا می برد از خود شرمنده می شوم و می اندیشم تا حال به او چه آموخته ام و خود چه آموخته ام ؟ به او می گویم صبر داشته باش وخود بی قرارم ، به او می گویم شکرانه به جای آور و خود در خفا می گریم ،به او می گویم خود را به خدابسپار خود نگرانم؛ ای همه ی نگرانی های من ، لحظه ای مرا به خود واگذارید ،نمی خواهم شعله های امیدی که خداوند در دلم روشن کرده با سرمای یأس منجمد شود ... ای همه ی نگرانی های من ، دمی مرا آسوده بگذارید که می خواهم به ژرفای آرزوهایم بیندیشم چرا که من می خواهم آرزوهایم در او تحقق یابد و او چه سبکبال و شادمان راه خود را می پیماید...
ای همه ی نگرانی های من ،دور شوید،دور شویدتا لحظه ای در آینده نگری هایم تأمل کنم چرا که من نگران آینده ی اویم و او نگران برنخاستن برای نماز سحرگاهش ...
این جاست که می بینم من باید از او بیاموزم ،از او که همچون فرشته ها پاک است و بی آلایش ،از او که خالصانه به پروردگارش ایمان دارد...